بی رویا به قلم الهه محمدی
پارت صد و چهارم
زمان ارسال : ۴۶ روز پیش
با رسیدن پیشخدمت سفارش را به عهدهی محسن گذاشتند و دخالت نکردند. شیدانه که از هر چه غذا فراری بود و یاسمین هم فکرش بارور!
پیشخدمت که رفت، محسن گفت:
-مادرم حدود ۳ ساله به رحمت خدا رفته. اما من بعد از ایشونم نتونستم برم پیش همسر سابق و دخترم.
دوتایی "خدا رحمت کنه"ای گفتند. شیدانه پرسید
-چرا؟
-همسرم یکسال بعد از مهاجرتش، ازدواج کرد.
-ناراحت شدید؟
-مسل
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
مریم گلی
00شیدانه مغرور هست ولی طاها رو هم خیلی دوست داره در این پارت هم که سبب خیر شد ممنونم نویسنده جان